در شاهنامه چندین بار این واژه در معنای یاد،هوش و حافظه آمده است از جمله:
ایا مرد فرزانه و تیز ویر
ز شاهوی پیر این سخن یادگیر
بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بدو گفت نامش ندارم بِویر
کسی را که کمتر بدی خط و ویر
نرفتی به دیوان شاه اردشیر
گزیدند پس موبدی تیزویر
سخن گوی و بینادل و یادگیر
همچنین ناصر خسرو میگوید:
زین بدکنش حذر کن و زین پس دروغ او
منیوش اگر به هوش و بصیری و تیزویر
و سنایی غزنوی میگوید:
یا برون شو ز چرخ چون مردان
ورنه با ویل و وای و ویر مباش
این واژه در گویشهای جنوب غربی ایران از جمله خورموئینه(خرم آبادی)،بختیاری،بهبهانی و…با همین ریخت و در گویش بالاگریوه ای با ریخت «هیر»، همچنین در لکی «ویر» و در زبان کُردی با ریخت «بیر» به معانی یاد،حواس،هوش و حافظه وجود دارد.
با توجه به همریشه بودن «هیر» با واژه پهلوی «هو» ، به نظر می رسد ریختِ «هیر» از دو ریخت دیگر این واژه یعنی «ویر» و «بیر» کهنتر باشد همچنین «ویر» کهنتر از «بیر» است.
بر اساس تحقیقی که نگارنده در این زمینه به عمل آورده ام واژه «ویر» در جغرافیای خراسان بزرگ(استان خراسان و بخشهایی از افغانستان و تاجیکستان) و سیستان وجود ندارد…
از این دست واژگان بسیار است و این نشان می دهد گویش شاعران بزرگ ما که اغلب از جغرافیای خراسان بزرگ برخاسته اند صرفا «دَری» نیست و از همین روی است که تلاش پژوهشگران خراسانی برای یافتن مکان گویش فردوسی، تاکنون بی نتیجه مانده است چرا که تنها در خراسان نشان این گویش می جویند…
و البته در خراسان و همچنین جنوب غرب ایران، واژه «بَر»(از بر کردن) که با «ویر» همریشه است موجود است.
*از بَر کردن= حفظ کردن و به خاطر سپردن